يادهای من، در جعبه ای با پوشش پرچم
به نام کدامين شهامت به نابودی همکارانمان می گوييم "شهادت"؟ مگر فراموشمان شده است قتل برادرانمان، توقيف قلمهايمان، فرياد پنهانی خواهرانمان؟ چقدر زمان می خواهد تا اين چشمها باز شوند، گوش ها بشنوند، دستهايمان بنويسند...؟
نميدانم از کدامين روزنه تلخ تاريخ زخم خورده ايم که اينچنين بی تفاوت در خيابانهايی که بوی مرگ می دهند راه می رويم و بی توجه به صداهايی که خواهش را می خوانند چشمهايمان را می بنديم و راه پوچمان را ادامه می دهيم.
چه زجری بالاتر از اين است که رفيقت، همکارت، برادرت، همسرت را که ديروز در چشمهايش خيره می شدی و می خنديدی، امروز در يک جعبه گذاشته اند، رويش پرچمی کشيده اند و در خيابانها روی دست بالا می برند؟ عزادار چه هستيم؟ عزادار روح خراشيده خويش، يا شکسته های ذهن باطل مردمان خودپرستی که در اوج ناباوری، تنها به آجر سوخته های خانه خود می انديشد و ديگر هيچ؟ شايد هم عزادار آهن پاره های هواپيما، که بگوييم: چه حيف.
چه بگويم، که داستان اندوهناک آذر ماه ما در دوستان و همکاران من و شما خلاصه نمی شود. يک نفر را می خواهم تا به جرات معنای "انقلاب" را برايم تفسير کند.
بله از مرد زن دار هم می شود حامله شد. کی انشا الله قصد حامله شدن داريد. حق الزحمه هم نمی گيريم. خرج بچه را هم می دهيم. نگهداريش را هم بعد از سن دو يا هفت سالگی از دوشتان بر می داريم. بريم ديگه؟
خوب ماری خوشگله حسابی خوانديم و فيض برديم حالا کی بياييم خواستگاری که خدای نکرده مسئله حاملگی غير شرعی نباشد.البته منظورم ازدواج موقت است تا انشا الله بچه را تحويل بدهيد. بوس بوس
محمد حسين جان! خيلی مثل اينکه علافی.يه ردی از خودت بذار تا بيايم تحقيق!ما استاد رو که از سر راه نياورديم!
به عنوان يك عضو كوچك خانواده مطبوعات ، حادثهي از دست دادن جمعي از زحمتكشان جامعه خبري رو تسليت ميگم از وبلاگ شما، همواره لذت بردم فردا ساعت 8 صبح يادت نره بايد با دوستان خودمون خداحافظي كنيم ميدان سپاه- بهطرف ميدان بهارستان ميبينمت
سلام من هم به نوبه خودم تسليت ميگم باور کنيد اين چند روز از نظر روحی اصلا حال درستی ندارم. خدا به خانواده ها و دوستداران صبر بدهد.
ماری جان تسليت می گم.درباره از دست دادن عزيز حرف زدن خيلی سخته می دونم.يادشون بخير و روحشون شاد.
اعتراض مدنی در انجمن صنفی تعيين شد. با حظور خود از همکاران از دست رفته مان حمايت و از بروز وقايعی اينچنين در آينده جلوگيری کنيد. شنبه، 19 آذر، 12 ظهر، انجمن صنفی روزنامه نگاران ايران. برای اطلاع بيشتر به وبلاگ پرستو دوکوهی مراجعه کنيد. از جماعتی چند ميليونی، يک نفر پاسخ گو خواهد بود. هميشه يک نفر بايد به پا خيزد. نگذاريد عزيزانمان مانند ديگر جنايات و حوادث به تاريخ بپيوندند.
از ديدن بعضی کامنت ها...عرق شرم بر پيشانيم مينشيند.
فرهاد جان ما بيشتر! ولی به دلايلی چون عمل به اصل اول دموکراسی و آزادی بيان، نظرات مخالفان و غيره را پاک نمی کنم.
استاد مهرمند با سلام دوباره اميدوار هستيم که به زودی نوشته تازه شما را روی صفحه بخوانيم،چرا که هر چه باشد بسیاری از طرفداران شما هنوز زنده هستند و در غم از دست دادن دوستان و همکارانتان شريکند.اميدواریم شادی بار ديگر در روح زيبای شما رخنه کند و دلهای ما را هم شاد و ذهن هایمان را به فکر بیندازد.با تشکر و احترام.